آخرین اخبار
کد مطلب: 80048
در مبارزه با ماهواره همه مسئوليم و نبايد فرافکني کنيم/ کارکرد اساسي ماهواره ها القا بدون منطق است/دولت توجه بيشتري به نقشه مهندسي فرهنگ داشته باشد
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 1180

حجت الاسلام ذوعلم کارشناس مسائل فرهنگي و تعليم و تربيت در گفت وگويي با خبرنگار شبکه اطلاع رساني دانا ديدگاهش را در خصوص برخي مسائل فرهنگي روز جامعه و سبک زندگي مطرح کرد که متن کامل اين گفت وگو به شرح ذيل است:

سؤال: آن چيزي که در فرهنگ بسيار اهميت دارد بحث سبک زندگي است و مقام معظم رهبري هم در چندسال اخير به آن پرداخته اند اما متأسفانه مثل خيلي از مسائلي که از جانب ايشان مطرح مي شود، از طرف مسئولين به صورت جدي پيگيري و عملي نمي شود. به نظر شما ضرورت پرداختن به سبک زندگي و تغيير آن چيست؟

بحث هاي فرهنگي هميشه مهم است و اگر زماني هم مورد عنايت جامعه قرار ندارد نشان دهنده عدم اهميت آن نيست. از زماني که حضرت آقا بحث سبک زندگي را مطرح کرده‌اند مطالعات و پژوهش هاي خوبي در اين زمينه صورت گرفته است و ممکن است در صحنه اطلاع رساني خيلي به اين موضوع پرداخته نشود اما در حقيقت کارهاي خوبي درحال انجام شدن است.

در بحث سبک زندگي به دو مطلب اساسي بايد توجه کنيم:

نکته اول پيشينه اجتماعي و تاريخي سبک زندگي است. به هر حال آنچه که امروز در جامعه ما تحت عنوان سبک زندگي در واقعيت و عينيت وجود دارد، از يک فرآيند تاريخي-اجتماعي شکل گرفته است. زماني که ما سبک زندگي مان را در 100، 200 سال گذشته مورد بررسي قرار مي دهيم، مشاهده مي کنيم که کاملاً نسبت به زمان حال متفاوت بوده است. نه اينکه عناصر مشترکي بين سبک زندگي امروز و گذشته پيدا نشود ولي ترکيب اين عناصر باهم کاملاً تغيير پيدا کرده است. بخشي از اين تغييرات ناشي از تغيير در فناوري و ابزار آلات و .... است که اين بخش کاملاً قابل قبول و پذيرفته شده است و بخشي ديگر نيز ناشي از دست کاري ها و مداخله هاي فرهنگي از سوي غرب است که در کل جهان صورت گرفته است. و به جهت اينکه يک نوع تفوق و برتري ابزاري در اطلاع رساني و فرهنگ سازي در اختيار غرب بوده، توانسته است محتواي فرهنگي خودش را در جوامع رسوخ بدهد.

جامعه ما نيز دچار چنين قضيه اي شده است و آنچه که ما در حال حاضر از سبک زندگي مشاهده مي کنيم، درواقع ملغمه‌اي است که سامان يافته نيست و مرکب است از اقتضائات زندگي جديد به علاوه برخي از سنت ها و باورهاي پيشين جامعه و بخشي ديگر که درواقع به عنوان عناصر فرهنگي غرب در زندگي ما رسوخ کرده است.( لزوما اين عناصر فرهنگي پيوند تام و تمام با ابزار ها ندارد، بلکه يک مبناي فلسفي و نگرشي دارد.) بحث ديگر عقبه فکري و انديشه اي سبک زندگي ماست، در آن عقبه فکري، فرهنگي و علمي مي شود گفت که علوم انساني مدرن بيشتر شکل دهنده اين سبک زندگي بوده است. البته ما در جامعه خودمان از لحاظ فرهنگي و درابعاد مختلف کاستي ها و نقاط ضعفي هم داشته و داريم که اگر به اين خلأها و نقاط ضعف مي پرداختيم، قطعاً مي توانستيم تحولات سبک زندگي مان را خودمان مديريت کنيم، ولي اين خلأها زمينه را فراهم کرد براي اينکه به گونه اي کنترل نشده با اين ملغمه اي که امروز با آن مواجه هستيم، مواجه شويم.

يکي از خلأهاي اساسي در جامعه ما، عدم تفکيک بين آن محورهاي ثابت و پايدار در فرهنگ، سنت و دين ما و آن ابعاد تغيير پذير و تحول پذير است، اين عدم تفکيک موجب شده است که يک قشري از جامعه ما با تکيه بر آن ابعاد تحول پذير، همه عناصر زندگي شان را دست خوش تحول و تغيير قرار دهند و بخشي ديگر از جامعه ما با تکيه بر آن بخش ثابت و پايدار، هيچ تغيير و تحولي را در زندگي شان نپذيرند. درواقع آن چيزي که در جامعه ما مطرح مي شود به عنوان چالش بين سنت و مدرنيته ناشي از يک چنين کاستي بسيار آشکاري است که در فرهنگ ما وجود داشته است.

نکته دوم اين است که چون جامعه ما دچار يک استبداد مزمن و بسيار ريشه داري در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است ، بنابراين فرهنگ جامعه ما هم تحت تأثير همان استبداد مزمن، دچار ايستايي شده و اساسا فکر و انديشه فرهنگي و اولويت خودش را در آن دوران از دست داده است و بنابراين بيشتر بنيه جامعه ما صرف مبارزه با آن استبداد مي شده است که با پيروزي انقلاب اسلامي اين مانع بزرگ از سر راه ما کنار مي رود. يعني اگر ما در دوران انقلاب اسلامي زندگي نمي کرديم و آن چالش ها ادامه پيدا مي کرد و قطعا وضعيت امروز ما بسيار بحراني و شکننده مي بود. امروزه انقلاب اسلامي توانسته است يک نوع نگاه عميق به فرهنگ را در جامعه ايجاد کند.

نکته سومي که در کاستي هاي فرهنگي جامعه ما وجود داشته است و هنوز هم مي شود گفت که ما با آن مقابله عميقي نکرده ايم، جدايي دو سرچشمه فکرساز و فرهنگ ساز يعني حوزه و دانشگاه در جامعه بوده است که درواقع جدايي نظام قوي، ديني و ريشه دار فرهنگ و آموزش در جامعه ما با نظام جديدي که بعد از شکل گيري دولت مدرن در کشور ما ايجاد شد که عمدتا نقش حامل بودن و ناقل بودن براي فرهنگ و انديشه غربي را ايفا مي کرده است، مي باشد.

در همان آستانه انقلاب و بويژه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حضرت امام و مقام معظم رهبري و انديشمندان جامعه، به ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه تأکيد مي کرده و مي کنند. ولي همچنان مي بينيم که اين دو سرچشمه کار خودشان را انجام مي دهند و هر کدام در مسير خود طي مسير مي کند.

اين موارد زمينه را براي اينکه سبک زندگي جامعه ما آسيب پذير شود، فراهم کرده است، بنابراين هر آسيبي که ما در بحث سبک زندگي مي بينيم بدون توجه به اين ريشه ها و زمينه ها نبايد براي چاره انديشي اش فکر کرد و نياز به برنامه هاي ميان مدت و بلندمدت براي انجام اين کار داريم.

اگر ما بخواهيم وضعيت سبک زندگي مان را بهبود ببخشيم بايد از همين مجاري اي که کار خراب شده است برگرديم و کا را درست کنيم. در حال حاضر مشاهده مي شود که ابزارهايي در دست مردم است مانند ماهواره و.... که نمي شود به راحتي از زندگي مردم حذف کرد؟ به نظر شما ما چه راهکارهايي داريم براي بهبود وضعيت سبک زندگي؟

اولا ما درصدد اصلاح و ارتقا سبک زندگي جامعه هستيم و نه تغيير در آن، يعني درحال حاضر ابعاد بسيار مثبتي هم در سبک زنگي جامعه ما وجود دارد که ما به اين ابعاد مثبت کمتر پرداخته ايم، وقتي بحث از سبک زندگي امروز ما مي شود غالبا با نگاه نقادانه به آن پرداخته مي شود و نقاط مثبت را کمتر نگاه مي کنيم.

 قرار نيست که ما همه سبک زندگي جامعه را تغيير دهيم که اين نه مطلوب است و نه مقبول، بلکه بحث اصلاح، ارتقا و باروري سازي سبک زندگي است. به اين معني که سبک زندگي جامعه ما به سمت اصلاحاتي حرکت کند که بتواند آن شاخص هاي مطلوب براي زندگي را بيشتر تحقق ببخشد. اگر امروزه بخشي از جامعه ما با برخي از نگراني هاي بسيار عميقي روبرواست، اين نگراني ها بايد کاهش پيدا کند، اگر ما چالش ها و تعارضاتي را در تعاملات بين نسل کنوني و نسل گذشته در برخي از ابعاد داريم بايد کاهش پيدا کند و اگر خانواده هاي ما دچار آسيب هايي هستند، اين آسيب ها کاهش پيدا کرده و برطرف شوند. بنابراين درصدد اصلاح و ارتقا هستيم. اين اصلاح و ارتقا در درجه اول بدون مشارکت خود جامعه مقدور نيست و بايد ابتدا يک فهم مشترکي نسبت به اين کاستي هاي سبک زندگي امروز ما ايجاد شود و يک باورها و انگيزه هايي در جامعه تقويت شود تا اينکه بتواند قدم قدم اصلاح شود. اين سبک زندگي درواقع صحنه ايست که مردم بازيگر آن هستند. درست است که حاکميت، بخش هاي فرهنگي، دستگاه ها و رسانه ها و از اين قبيل مي توانند مؤثر باشند، اما به عنوان زمينه ساز، هشدار دهنده و آگاهي بخش مي توانند تأثيرگذار  باشند و رويکرد آنها بايد روي مشارکت جامعه باشد و نبايد تلقي کنيم که مثلا با يک نسخه اي که ارائه مي شود ديگر کار تمام شده است و جامعه فقط بايد عمل کننده باشد، خير؛ بلکه جامعه بايد خود را درگير کند.

از طرف ديگر سبک زندگي بخشي از فرهنگ محسوب مي شود، در واقع آن بخش کاملا ظاهر و بارز فرهنگ، سبک زندگي است و در حقيقت سبک زندگي ويترين جامعه است و همه گرايشها و علايق در سبک زندگي متبلور مي شود و تا وقتي که پشت سر و عقبه اين ويترين اصلاح نشود، سامان نگيرد و ارتقا پيدا نکند، نمي شود انتظار داشت که سبک زندگي اصلاح شود.

درنتيجه همه اين مباحث را بايد باهم ببينيم، يعني همه مباحث علوم انساني، تحول در رسانه، تحول در نظام آموزشي و تحول در حوزه علميه، آزاد انديشي، نوآوري و ابتکار عمل در عرصه هاي فرهنگي و از اين قبيل را بايد باهم ببينيم و همه اين عوامل بايد در يک نگاه يک پارچه و به هم پيوسته ديده شوند.

اگرمي خواهيم سبک زندگي جامعه اصلاح شود و ارتقا پيدا کند، نظام آموزشي، نظام رسانه اي، نظام تبليغات ديني و نظام آموزش عالي بايد سهم خود را مشخص کند و مسئولانه وارد ميدان شوند، حتي تحول در علوم انساني بايد با اين نگاه ديده شود يعني روان شناسي، جامعه شناسي، دانش اقتصادي و درواقع همه علوم انساني بايد به اين قضيه توجه داشته باشند که آنچه مي گويند و ارائه مي دهند و نسخه هايي که براي جامعه مي پييچند در آن ويترين فرهنگي جامعه و روش عملي مردم و سبک زندگي تأثيرگذار است.

در حقيقت موضوع سبک زندگي بحث جديدي نيست و از همان موقع که بحث مهندسي فرهنگ مطرح شده يک جنبه اش سبک زندگي بوده است و يا همان زماني که بحث تهاجم فرهنگي و هشدار نسبت به آن مطرح مي شود، يک عرصه گسترده اي از اين تهاجم در سبک زندگي بوده است. درنتيجه اين بحث، يک بحث ديرينه است. آن زمان که حضرت امام وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح مي کنند ثمره آن، اصلاح و ارتقاي سبک زندگي جامعه هم هست.

آنچه که امروز ما در اختيار داريم و نتيجه تلاش چندين ساله يک بخش گسترده اي از اصحاب فرهنگ و دغدغه مندان مباحث فرهنگي جامعه است، نقشه مهندسي فرهنگي کشور است. تلقي بنده اين است که ما در مسأله سبک زندگي بايد همان نقشه مهندسي فرهنگي کشور را مبناي تئوريک خود قرار دهيم. در آن نقشه مهندسي فرهنگي کشور روي ارزش هاي اساسي، مباني و در فرهنگ عمومي بحث هاي گسترده اي انجام شده است و وظايف هم مشخص شده است. بنابراين اولا بايد يک فهم مشترک و عميق بين همه نسبت به آن نقشه ايجاد شود و فقط به عنوان يک سند يا متن اداري که ابلاغ شده به آن نگاه نکنيم و بايد به عنوان يک متن علمي که يک نظريه اي را در بحث فرهنگ مطرح مي کند به آن نگاه کنيم و آن تدابيري که در آن پيش بيني شده است را قدم به قدم شروع به اجرايي کردن کنيم که نتيجه آن، حرکت جامعه به سمت اصلاح و ارتقاي سبک زندگي مي شود. ولي آيا ما نمي توانيم يک اقدام متعاجل و فوري انجام دهيم که مشارکت جامعه را براي اصلاح سبک زندگي جلب کند؟ آيا مثلا اگر نظم در برنامه، زندگي، اداره و جلسات مان حاکم نيست نمي توان کارهاي کوتاه مدتي را انجام داد که نظم و انضباط در جامعه مان بيشتر شود؟ اگر برخورد ما با مقوله مصرف منطقي نيست و ما گاهي با اسراف و تبذير و از اين قبيل مقولات مواجهيم نمي توان کارهايي را انجام دهيم که آن را اصلاح کند؟ اگر بهره برداري ما از وسايل ارتباط جمعي جديد نظير ماهواره، اينترنت و شبکه هاي مجازي منطقي و کارامد نيست نمي توان آنرا اصلاح کرد؟ قطعا جواب اين سؤالات آري است و مي توان تدابير کوتاه مدتي هم داشته باشيم و جامعه را به اين مقولات توجه دهيم. ابزارهاي اين برخورد کوتاه مدت ما شناخته شده و مؤثر است. مانند: تبليغات ديني( امروز که در ماه رمضان قرار داريم قطعا تبليغات ما اثرگذاري بيشتري دارد. چه مقدار ما در اين تبليغات ديني به بحث سبک زندگي عميق تر نگاه کرديم؟) و عرصه آموزش و پرورش.( بچه ها از 7 سالگي تا 18 سالگي در آموزش و پرورش تربيت مي شوند) چه مقدار ما توجه جدي همراه با سرمايه گذاري کافي، طراحي لازم و به کار گرفتن نيروهاي انديشه اي جامعه براي اين قضيه داشته ايم؟ و چقدر سناريو طراحي کرديم براي اينکه در جامعه بتوانيم يک کار اثرگذار را انجام دهيم؟ ابزار ديگر بسيار مهم ما رسانه است، رسانه ما چقدر در اين زمينه کار عيني و محققانه انجام داده است و اين ها را به صحنه تأثيرگذاري رسانه متصل کرده است که مثلا ما ردپايش را در يک سريال تلويزيوني ببينيم( البته اقداماتي حتما انجام شده و نمي توان گفت که هيچ کاري انجام نشده است.) اما بدليل اينکه هنوز اجراي نقشه مهندسي فرهنگي کشور جدي گرفته نشده است و ساز و کار هاي لازم براي عملياتي شدن آن تعبيه نشده است اينها اقدامات کم اثري بوده است.

آن بحث مشارکت که گفته شد دامنه اش خيلي گسترده است يعني اينکه ما بتوانيم اين حس، انگيزه و احساس مسئوليت را در تک تک عناصر فعال فرهنگي مان ايجاد کنيم که اگر ديگران هم کاري نمي کنند ولي ما بايد کاري کنيم و اين گونه نيست که کار من و شما منوط به يکديگر باشد. اين آيه قرآن کريم که مي فرمايد: "قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لالله مثني و فرادي ثم تتفکروا" يعني اينکه اگر حرکت جمعي ميسر نشد حرکت فردي نبايد رها شود و نقطه آغاز آن هم بحث تفکر است و لازم است که ما انديشه ورزي، تفکر و عقلانيت را در جامعه توسعه دهيم. شايد بتوان گفت که مهمترين واژگاني که بشود براي نشان دادن سبک زندگي مطلوب ارائه کرد اينها است: سبک زندگي عقلاني و فکورانه. در واقع سبک زندگي آن چيزي است که عقلاني و فکورانه باشد، اگر من کاري انجام مي دهم در عرصه هاي مختلف زندگي بايد برايش منطق و استدلالي داشته باشم. امروز در بخش هايي از جامعه ببينيد که اساسا افراد از اينکه مورد پرسش قرار بگيرند درباره منطق رفتارشان ابا دارند و از اين کار کنار مي کشند و اين نشان مي دهد که بعد معقولانه بودن و فکورانه خيلي در سبک زندگي ما جريان ندارد و هنوز نفوذ پيدا نکرده است.

مي توان نتيجه گرفت که حرکت هاي گسترده نهاد هاي فرهنگي به جاي خود محفوظ است ولي اين نکته که هر فرد ايراني، هم براي زندگي خود و هم براي محيط پيراموني و خانواده اش هم يک مسئول و يک فعال فرهنگي براي اصلاح سبک زندگي است، حائز اهميت مي باشد و روي اين مقوله هم بايد خيلي کار انجام شود تا براي همه جا بيفتد. به خصوص اينکه از نگاه اسلام، نمي شود که زندگي ما غافلانه باشد. بنابراين بدون مشارکت فعال فکري و اعتقادي جامعه، سبک زندگي اسلامي شکل نمي گيرد. سبک زندگي غربي ممکن است صرفا با تکيه بر احساس و القا شکل بگيرد چون اساسا تذکر، تفکر و تعمق در آنجا خيلي معنا دار نيست و نقشي ندارد. به همين جهت شما مي بينيد که کارکرد اساسي ماهواره ها و رسانه هاي غربي يک نوع القا بدون منطق است. بدون اينکه مباني و ريشه ها کاوش و استدلال شود و بدون اينکه يک تأمل و يک فضاي فراغ بالي براي مخاطب ايجاد کنند، دائما درصدد القا يک سري جهت گيري ها و انتقال يک سري اطلاعات و سرگرم کردن مخاطب هستند. اساسا در رسانه هاي غربي اين واژه سرگرمي رسميت پيدا کرده است و آنها بر اين باورند که مي خواهند جامعه را سرگرم کننند و برنامه هايشان ما بايد سرگرم کننده باشد. ولي دراسلام سرگرمي جايگاهي ندارد و ما نمي خواهيم جامعه را سرگرم کنيم. بله جامعه تفريح و نشاط بايد داشته باشد ولي اينها نبايد با سرگرم کردن و نوعي فريب و اغواگري همراه باشد.

سوال:يکي از مهمترين ابزارهايي که باعث شده است تغيير عمده اي در بحث سبک زندگي جامعه ايراني بوجود بيايد ماهواره است. چرا مردم اين قدر گرايش به سمت ماهواره پيدا کرده اند و نمي توانند ان را از زندگي خودشان حذف کنند؟

در مورد مواجهه جامعه ما با ماهواره معتقدم که جامعه ما در مقابل اين بمياران شديدي که به خصوص در اين چند سال اخير شدت پيدا کرده، توانسته است تا حد زيادي مقاومت کند. يعني اگر جامعه ديگري مي بود و در يک فاصله زماني 6، 7 ساله، حدود 140 شبکه ماهواره به زبان بومي آن جامعه برنامه توليد مي کرد بسيار وضعش بدتر مي شد، بنابراين مي توانيم بگوييم که جامعه ما در اين خصوص، جامعه مقاومي بوده است. ريشه هاي ديني، هويت ملي، اسلامي و انقلابي جامعه ما تا حد زيادي اين را حفظ کرده است. من نمي خواهم بگويم که ماهواره آسيبي به جامعه ما وارد نکرده است ولي به طور مثال در يک جنگ ممکن است که دشمن بتواند يک روزه يک منطقه اي را فتح کند و درگيري تمام شود اما يک موقع اين نزاع و کشمکش ادامه دار مي شود که اين نشان مي دهد طرف مقابل ضعيف نبوده و از کارزار فرار نکرده است. همين که آنها دائما سعي مي کنند شبکه ها را اضافه تر و تبليغاتشان را شديدتر کنند نشان مي دهد که هنوز به هدف نرسيده اند. مي توان گفت اين جامعه در يک بخش هايي مقاومت داشته است و در بخش هاي ديگري هم خلأ ها و آسيب هايي وجود داشته است که موجب شده اين جامعه آسيب پذير شود.

اينکه حوزه و دانشگاه بايد کار مي کردند قطعا حرف درستي است و کارهايي هم انجام داده اند ولي حوزه و دانشگاه ما هردو آسيب هاي مشترکي دارند که بخشي از اين آسيب هاي مشترک ناشي از همان جدايي اين دو از يکديگر است، يعني حوزه و دانشگاه ما هردو در يک فضاي آکادميک صرف تنفس مي کنند و خودشان را خيلي مسئول حل مسائل جامعه به طور عيني نمي دانند. به طور مثال در بحث هايي که اساتيد در محضر مقام معظم رهبري مطرح مي کنند دائما از مطالعاتشان مي گويند و مداوما مي گويند که چه کارهايي بايد صورت بگيرد؛ خوب چه کساني بايد اين مطالعات را در حوزه عملياتي وارد بکند؟ مسلما خود دانشگاهيان. دانشگاه بايد در حوزه انديشه سازي، تئوري سازي، ارائه و توليد روش، بازخورد سنجي و ... وارد شود و فعاليت کند. اين مقوله در مورد حوزه هم صدق مي کند و درواقع هم حوزه و هم دانشگاه ما هردو بايد خودشان را واقعا پاسخ گوي نيازها فرهنگي جامعه بدانند. هردو مجموعه در نظام آموزش و پزوهش دچار کاستي اند و نياز به تحول دارند و مهم تر از همه اينکه، هردو احساس نياز براي همنشيني، همنوايي، همدلي و همکاري و در نهايت وحدتي که امام مطرح مي کردند، نمي کنند.

اينها به هيچ وجه به اين معنا نيست که کاري انجام نمي شود. ولي اين کارهايي که مي شود با توجه به گستردگي و نيازهايي که ما داريم، پاسخ گو نيست و خيلي بيشتر از اينها لازم است که ما کار کنيم.

اينکه چگونه بايد تعامل جامعه را باماهواره سامان داد موضوع مهم و عميقي است وبه نظر من علاقه و ارتباط جامعه با ماهواره، بايد اصلاح شود( به اين دليل از لغات اصلاح استفاده مي کنم که نگرش ما اين نيست که هيچ کس در جامعه نبايد ماهواره نگاه کند و ماهواره مطلقا ممنوع است. چرا که ماهواره خودش يک ابزار و بستر است و اگر از اين ابزار و بستر استفاده خوبي صورت بگيرد خوب چرا ما نبايد از اين بستر استفاه کنيم. يک زماني يک عده اي فکر مي کردند که خود ابزار بايد ممنوع شود؛ ولي ديدگاه انديشمندان عميق ما اين نبود و حضرت امام هيچ گاه فکر نمي کردند که خود ابزار بايد ممنوع شود؛ جمله معروف حضرت امام در مورد سينما اين است که ما با سينما مخالف نيستيم بلکه با فساد مخالفيم. بنابراين شما به جاي سينما بگوييد تلويزيون يا ماهواره. در نتيجه ما با فسادي که ممکن است از طريق ماهواره به جامعه منتقل شود، مخالفيم.)

من معتقدم که حقيقتا دستگاه هاي سياست گذاري و قانون گذاري ما خيلي عميق با اين مسأله مواجه نشده اند. بالاخره وقتي که ما در جامعه آمارهاي بسيار بالايي در استفاده از ماهواره داريم، اين نشان مي دهد که در حقيقت نحوه مواجهه ما بايد سامان يابي مجددي پيدا کند و ما بايد تأملات عميق تري در اين زمينه داشته باشيم.

من با کساني که با آزادسازي مطلق موافقند و آن را توصيه مي کنند موافق نيستم، در حقيقت وقتي جامعه هنوز به آن بصيرت وتوانمندي و آن مسئوليتي که بايد داشته باشد نرسيده است، نمي شود گفت که ما استفاده از همه شبکه ها را تجويز کنيم و درنتيجه ما هرگز مجاز به انجام اين کار نيستيم؛ ولي منع مطلق را هم نمي شود به عنوان تنها راهکار و راهبرد دنبال کرد. دورادور يادم هست در قانوني که براي منع استفاده از ماهواره در مجلس تصويب شد( آن قانون بندها و مفاد مختلفي داشت) يکي، دو ماده از آن وظايف ايجابي را براي دستگاه ها تعريف مي کرد که شايد هيچ کدام اجرا نشد بنابراين وقتي که ما يک قانون را ناقص اجرا بکنيم طبيعتا کارايي آن قانون کاهش پيدا مي کند.

من معتقدم بايد در خصوص مواجهه با ماهواره کارهاي مختلفي انجام دهيم تا بتوانيم اين مواجهه را به يک مواجهه منطقي برسانيم. اين کار را چه کسي بايد انجام دهد؟ در جواب بايد گفت که نهادهاي سياست گذار فرهنگي با استفاده از حوزه و دانشگاه و فعال کردن آنها، اين کار را بايد انجام دهند.

ممکن است دانشگاه و حوزه بگويند که سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي در اختيارشان نيست و فقط مي توانند در حوزه مشاوران علمي نظر بدهند و تصميم گيري به عهده مراجع ديگري است، اما فراتر از اينها من فکر مي کنم که همه ما مسئوليم و نبايد فرافکني کنيم و از خود سلب مسئوليت کنيم و اين مسئوليت ها را به عهده ديگران بگذاريم. هرکس بايد در جايگاهي که دارد خود را مسئول بداند و هرکاري که از دستش ساخته است را انجام دهد.

نگرش دست اندکاران فرهنگي ما بايد نسبت به قرآن تغيير پيدا کند، قران مي تواند به ما معيار دهد و ما بايد خودمان را با اين معيار تطبيق دهيم به طور مثال من به جاي اينکه سليقه خودم را در موضوعات مختلف اعمال کنم، بررسي کنم که قران در اين مورد چه مطالبي را گفته است. قرآن در مورد فرهنگ سياسي، فرهنگ اجتماعي و سبک زندگي مطالب زيادي را مطرح نموده است.

 مي توان گفت فرهنگي که ما در جامعه دنبال مي کنيم، فرهنگي نيست که ياوران زيادي در سطح جهان داشته باشد، بلکه ما درمقابل يک هيمنه بسيار گسترده فرهنگي مي خواهيم ايستادگي کنيم و اهميت و ارزش کار ما هم در همين است. يعني ما با يک نوع سلطه گري و اغواگري فرهنگي مواجهيم و مي خواهيم در مقابل اينها بايستيم. درنتيجه کار ما بسيار سخت است و اين يک رسالت فراملي است.

درمجموع ما به سمت ساماندهي حرکت کرده ايم به طوري که نقشه مهندسي کشور تدوين شده است که واقعا کار بسيار ارزشمندي است ولي متأسفانه هنوز آنچنان که بايد در مورد معرفي اين نقشه و باز کردن ابعاد مختلف نظري و راهکارهايي که مطرح کرده است کار جدي انجام نشده است و حتي کار اطلاع رساني و رسانه اي هم صورت نگرفته است. امروز ما بايد ذيل پرچم نقشه راه مهندسي حرکت و عمل کنيم.

سوال:نقش دولت در مورد اقدامات فرهنگي را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

دولت يازدهم در مورد دغدغه هاي فرهنگي، بيش از اينکه تدبير، تلاش، برنامه ريزي، کمک و اقدام داشته باشد، حرف زده است. نمي شود دولت برنامه اي غير از نقشه مهندسي فرهنگ داشته باشد چرا که در کشور ما جايگاه قانوني سياست گذاري، فرهنگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. البته گفته شده که قرار است دولت اين نقشه راه را اجرايي کند اما اگر اجرايي کردن اين نقشه صرفا با حرف و شعار و يک نوع کارهاي ظاهري و صوري دنبال شود اساسا ممکن است که اين کار ارزشمند لوث شود. به هر حال براي انجام يک کار جدي لازم است که يک ساختار جدي و يک مديريت جدي را تجهيز و حمايت کنيم و بالطبع از آنها گزارش کار بگيريم و انجام کار را از آنها مطالبه کنيم اما برداشت من اين است که فعلا در خصوص اجرايي کردن نقشه مهندسي کشور چنين اقداماتي صورت نگرفته است.

البته دولت يک طرف قضيه و شوراي عالي انقلاب فرهنگي به عنوان يک نهاد سيسات گذار يک طرف ديگر قضيه است و انتظار اين است که شوراي عالي با آن جايگاهي که دارد در اين مورد مسامحه نکند و دچار يک نوع انفعال و وادادگي نشود و با جديت پيگير عملي شدن نقشه مهندسي فرهنگي باشد. اگر ما با تعارفات و مسامحه با اين قضيه برخورد کنيم، چندسال ديگر هم خواهد گذشت و اتفاقي نخواهد افتاد.

اولين قدم براي اجراي نقشه مهندسي فرهنگي کشور اين است که مقدمات و زيرساخت هاي لازم براي درست اجرا شدن آن فراهم شود. در نقشه مهندسي فرهنگي کشور بيش از 300 راهکار ملي ارائه شده است که هرکدام نياز به مطالعات، پژوهش و سرمايه گذاري هاي فکري و مادي دارد. ولي هنوز اين حرکت ها ديده نمي شود.

سوال: اگر دولت دغدغه فرهنگي داشته باشد يکي از کارهايي که بايد در اين عرصه انجام دهد، توجه به نقشه مهندسي کشور در نوشتن برنامه ششم است. نظر شما در اين مورد چيست؟

قطعا همين طور است و درواقع انتظار بايد داشت که بخش فرهنگي برنامه ششم، نقشه عملي 5 ساله نقشه مهندسي فرهنگي کشور باشد، يعني مبتني بر نقشه مهندسي فرهنگي کشور بررسي شود که چه مقدار از آن را مي توان در 5 سال انجام داد و آن مقدار بشود بخش فرهنگي برنامه 5ساله ششم.

نظارت بر اجرايي شدن نقشه مهندسي فرهنگي کشور به عهده کيست؟ آيا اين مطالبه را شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد داشته باشد؟

من معتقدم در مقوله فرهنگ کل جامعه بايد حساسيت ها، مراقبات و مطالباتش را افزايش دهد تا دستگاه هاي مربوط هم براساس آن مطالبه حرکتشان را تنظيم کنند. درست است که رسما شوراي عالي انقلاب فرهنگي رصد کننده و ناظر است ولي شوراي عالي انقلاب فرهنگي به يک پشتوانه فرهنگي نياز دارد.

رسانه ها نيز بايد بر روي اقتضائات و الزامات اجرايي شدن نقشه مهندسي فرهنگي کشور برنامه ريزي کنند، همچنين حوزه و دانشگاه نيز وظايفي را دراين خصوص دارند که آنها نيز بايد در اين مقوله نقش فعال داشته باشند و در بدنه اجرايي کشور نيز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بيش از همه موظف است وظايفي را که از جانب اين نقشه بر روي دوشش قرار مي گيرد را اجرايي کند. بنابراين اين يک زنجيره به هم پيوسته است و خوشبختانه امروز جامعه ما در اين خصوص مشغول فعاليت هستند.

انتهاي پيام/

کليد واژه
 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس